Saturday, September 10, 2005

نوشته هاي ديگران

من و تو
من و تو
از راه ستاره ها گم شده ايم
و بر پريشاني طاقهاي عشق
رسوائي را هجي كرده ايم
من و تو
در ذهن شمعدانيها بهار را هلهله كرديم
من به ياد شمعدانيها ماندم
و تو در ياد آنها رفتي

Wednesday, September 07, 2005

نوشته های من 3

راه
سپیدی برف . سیاهی خاک
در هم آمیخته و منتظر
که پای در کوره راه زندگی بگذاری
و تو محکومی که از این راه عبور کنی
میتوانی آرام عبور کنی
آنقدر آرام که خودت صدای قدمهایت را نشنوی. ولی
با رد پایت چه می کنی؟؟؟